کتاب ۱۸۵
نام کتاب : اگر قره قاج نبود
نویسنده : محمد بهمن بیگی
مترجم : .
ژانر : مجموعه داستان
ناشر : قشقایی
سال چاپ : ۱۳۸۶
تعداد چاپ : پنجم
بها : . تومان
درباره کتاب :
اگر قره قاج نبود نوستالژی هایی ست که مرحوم محمد بهمن بیگی از دوران گذشته ی زندگی خود نوشته است و به نوعی خاطرات زنده ی زندگی اوست که فراز و نشیب های زندگی این بزرگ نرد عشایر را به تصویر کشیده است . خاطراتی که زندگی عشایر را به وضوح بیان نمآده است . برای بیان این مفهوم به خود کتاب پناهنده می شوم و از متن کتاب می نویسم : کار من شبیه به حال و هوای مادر مدیر کل شده است . تصمیم می گیرم که دیگر درباره ی عشایر سخن نگویم . دوستان نویسنده و شاعرم ، چه انها که کم و خوب و چه آنها که زیاد می نویسد و می گوید بر من ایراد می گیرند که چرا فقط از عشایر حرف می زنی . قلمت را در زمینه های دیگر بیازما . دستورشان را می پذیرم و قول می دهم که چنین کنم ، ولی همین که دست به کار می شوم و باز فیل ام یاد هندوستان می کند و خاطره ای از عشایر ، راه را بر خاطرات دیگر می بندد . صفحه ۶از متن کتاب اگر قره قاج نبود . »
کتاب پیش رو مجموعه داستان های رئال مرحوم بهمن بیگیست که مجموعا هفده داستان می شود که در هر کدام به نوعی قسمتی از زندگی عشایر و روابط میان آنها را به تصویر کشیده است . پارچه ی سیلکا ، هدیه گرگین خان ، تلفات ، راپسودی لیست ، باران ، آهنگ گرایلی ، حسن و عموی من ، داستان ما و فریدون ، شیراز ، حسن خان دره شوری و انگیزه آموزش عشایری ، اگر قره قاج نبود ، داوری ملابهمراد ، حساب حافظ از دیگران جداست ، پد ر و پسر ، مادر ، از من مپرسید ، دبستان کردستان ، پیام . البته بخشی نیز تحت عنوان واژه نامه به کتاب افزوده شده که خواننده را در درک صحیح بعضی واژگان کمک می نماید .
گزیده از متن کتاب :
اگر پیچ و خم های رودخانه ی قره قاج نبود ، آنجا که به نخلستان مکو» می رسد آن همه دل انگیز نبود ؛ اگر بیشه ها و دشت های پیرامون آن همه دراج و آهم نداشت ؛ اگر پرو بال دراج هایش آن همه رنگین و چشم آهمهایش آن همه سیاه نبود ، روز و روزگار هم غیر از این بود ! اگر این اگرها نبود ، من آدمی دیگر و در عالمی دیگر بودم ! نوشته ی پشت کتاب اگر قره قاج نبود .
هنگام تماشای اپراها و باله ها ، خاطره ی آن دخترک رمه بان ، آتش به جانم می زد . آن دخترک بلند بالا که پیرامون آتش جشن عروسی چرخ می زد و بر دو گونه اش دو گل صورتی میمند » شکفته بود :
دختر دو آشمت جان می ستاند
دختر دو ابرویت خون می فشاند
من تنها با چهار دشمن
چگونه جان به در برم .
صفحه ۱۱۷از متن کتاب
در یکی از اردیبهشت ها، هنگامی که ایل از نزدیک شیراز می گذشت با سه چهار کامیون و جیپ ، راه را بر آنان بستم و با التماس و تضرع مجابشان کردم که دست از چادر نشینی بردارند و بیش از چهل شتر و چندین اسب و قاطر را از بار سنگینی که بر دوش داشتند آسوده سازند . این بار دوم بود که پدر و مادرم به شهرنشینی و اسکان اجباری تن در می دادند . بار اول در زمان رضا شاه با زور و سرنیزه ی سرباز و بار دوم در زمان محمدرضا شاه با التماس و تضرع من .
صفحه ۱۲۲از متن کتاب
گرداورنده : محمد ظهرابی
کتاب یکصدو هشتاد و نه ( عاشق مترسک )
، ,کتاب ,نبود ,ی ,قره ,قاج ,قره قاج ,اگر قره ,قاج نبود ,آن همه ,نبود ،
درباره این سایت